عشق ای شور و شر تکراری
از دل خسته چه می خواهی تو؟
باد ای دربه در از بیعاری
از کدام مزرعه می آیی تو؟
ارمغان از چه برایم داری؟
باز هم آمده ای تا که به دارم بکشی
آشنا هست بگو؛
عطر پیراهن گم گشته اوست ؟
باز از کوچه گذر کرد مگر؟
تنش از بام کدام پنجره آفتاب گرفت ؟
که چنین باز مرا مست و غزلخوان کردی..
بگو ای باد تو در خویش چه پنهان کردی؟
ولی ای قاصد خوش آتیه می دانی چیست؟
سالهاست می گذرد؟دگر از من گذشت !
آن همه بی تابی ،آن همه شور که در دل داشتم
خسته ام ،خسته از این واقعه تکراری ..
خسته از عشق از این تلخی و این بیماری
تو هم از من بگذر
که دلم نشئه این تنهاییست ....
#حسین_وصال_پور
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
شیما رحمانی 03 شهریور 1402 10:47
درودها بر شما. از این سطر خیلی خوشم اومد؛ باد ای در به در از بیعاری .چقدر تعبیر زیبایی بکار بردین. احسنت????????????????????