کسی هرگز نمی داند به واقع قیمت ما را
ندیده تا به حالا کس غم پر هیبت ما را
میان بغص خندیدیم،میان خنده افروختیم
حتی گرگ بیابان هم ،ندارد جرات ما را
شکایت نیست ،تسلیمیم ولی انصاف باید گفت؛
که ایوب پیامبر هم ندارد طاقت ما را
میان جنگل بوته،چنان سرویم بی پروا
چو دیدند سر بر افراختیم بریدند قامت مارا
قدم برداشتیم محکم مسیر سخت دنیا را
که تنهایی مقدر کرد، خداوند قسمت مارا
من و دل خلوتی داریم که در آن ره ندارد کس
برو ای ترک شیرازی رها کن خلوت ما را...
حسین وصال پور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 آذر 1402 10:16
درود و سلام موفق و مانا باشید
مجید ساری 17 آذر 1402 13:06
به به لذت بردم از زیبایی غزلتان
درود بر شما
دو ساعت این جهان باقیست،شادی کن
که عاشق ها نمیبخشند بر تو فرصت مارا