«می گریست» غزل
دیدم به چشم خود که خدا زار می گریست
در ماتم یتیم گرفتار می گریست
دیدم که کهنه غم شده جایش درون دل
بر حال زار دل خود دادار می گریست
دیدم درون کعبه ی دل جای عشق نیست
در این دیار غمزده ستّار می گریست
دیدم که روز ما شده شب بی فروغ ماه
مهتاب شب به حال شب تار می گریست
دیدم که گله را شده گرگی شبان آن
بر حال گله دیده ی خونبار می گریست
«دیدم خروس دهکده را سر بریده اند»
روباه پیر دهکده اینبار می گریست
دیدم جهنمی شده بر پا در این دیار
بر حال دایه هم خود بیمار می گریست
دیدم ستمگر و غم و اندوه بیشمار
دیدم که ابر تیره چو رگبار می گریست
دیدم به چشم خود که ریّا در مساجد است
آنجا کنار کعبه ریٌا کار می گریست
دیدم به دیده «مخلص صادق» جهنمیست
در دوزخی به پا شده حق زار می گریست
جمعه 1402/5/13
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 23 امرداد 1402 18:58
!درود
محمدهادی صادقی 23 امرداد 1402 19:05
سپاس
سروش اسکندری 24 امرداد 1402 08:13
درود بر شما ... زیبا بود،شاعر بمانید
محمدهادی صادقی 25 امرداد 1402 15:31
سپاس و درود بیکران
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 24 امرداد 1402 20:44
درودتان باد
محمدهادی صادقی 25 امرداد 1402 15:32
سپاس بیکران
مرضیه رشیدپور 26 امرداد 1402 08:19
درودتان