«عالم دَمیست»
یکی روبهی شیر غُرّان نشد
در این بیشه روبه چو سلطان نشد
در این شوره زاری که روئیده خار
چنین شوره زاری گلستان نشد
دل آدمی تار و ظلمت که گشت
در آن ماه تابان فروزان نشد
چو شد پیرو نفس خود آدمی
دگر آدمیزاده انسان نشد
خرابه نشین گر شود مرغ دل
چنین مرغکی مرغ خوشخوان نشد
فروزان شود آتش حرص و کین
بسوزد دلی راحت جان نشد
اگر کعبه ی دل شود پُر ریا
در این کعبه آدم مسلمان نشد
شود دل چو دریا بزرگی کُند
در این برکه هرگز که طوفان نشد
شوی پادشاهی ، روی زین دیار
یکی پادشه چون سلیمان نشد
بدان «مخلص صادق» عالم دَمیست
کسی جاودانی به دوران نشد
جمعه99/10/26
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 10 دی 1402 08:49
سلام ودرود
محمود فتحی 11 دی 1402 11:18
سلام مرد بزرگوار عالی بود