«مرگ انسانیت»
آسمان تاری شده نوری نمی تابد در آن
چشمه ها خشکیده شد رودی نمی باشد روان
قامت آدم شده خَم زیر بار زندگی
پُر چروکی گشته رُخ دیگر نمی باشد جوان
دل بجای مهربانی خانه ای پُر کینه شد
خانه ی پُر کینه یک دُری نمی باشد گران
گرگ خونخوار هوا درنده خو گردیده است
می دَرد این بره ها را پیش چشمان شبان
نور امیدی نمی تابد در این شام سیاه
ماه تابانی نمی باشد میان آسمان
مرغ خوشبختی نمی خواند لب بام کسی
پَر زده مرغ سعادت از لب بام زمان
مرگ خورشید است و عالم غرق در گمراهی است
چشمه ی نوری نمی باشد برای روح و جان
از صفا و مهربانیها نمی باشد خبر
مادری دیگر نمی باشد ندیم و مهربان
لاله و سوسن نمی روید خزان گردیده باغ
از برای گل نمی سوزد دل این باغبان
«مخلص صادق» زمان مرگ انسانیت است
خوی حیوانی شده همراه این روح و روان
پنجشنبه99/9/13
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 08 بهمن 1402 10:00
درود و سلام موفق و مانا باشید
محمدهادی صادقی 08 بهمن 1402 18:30
درود و سپاس