«بی خبر»
شده آدینه ز یاران خبری نیست هنوز
مرغ دل خون شده چون بال و پری نیست هنوز
شام تاری شده اینجا همه در گیر بلا
از مه و شمس فروزان اثری نیست هنوز
ماه و خورشید زمان گشته اسیر ظلمات
وقت و هنگامه ی صبحِ ظفری نیست هنوز
دیده گریان شده دل خون جگر از این همه ظلم
طفل بی مادر ما را پدری نیست هنوز
باغ دل گشته خزان مرغ غزلخوانی نیست
شاخه خشکیده در اینجا ثمری نیست هنوز
مُلک ما گشته کویری شده پُر از خس و خار
پادشاهی که شود تاج سری نیست هنوز
دل شده کور و به سر دیده ی بینایی نیست
شده بیراهه مرا همسفری نیست هنوز
بر در میکده دیگر نکند دل مَستی
ساغر و باده و شهد و شکری نیست هنوز
کاش می شد که ز اینجا گذرد رهگذری
در گذرگاه دلم رهگذری نیست هنوز
کاش ای «مخلص صادق» بدمد نور امید
از مؤذن خبر خوش خبری نیست هنوز
جمعه99/9/7
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 12 بهمن 1402 12:42
لطیف و دلنشین
محمدهادی صادقی 12 بهمن 1402 22:20
درود و سپاس
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 13 بهمن 1402 16:54
درود بر شما
محمود فتحی 15 بهمن 1402 09:00
احسنت جناب صادقی گرانمایه تبارکاله