حسی شبیه روشنی بیزوال آب
حسی شبیه جاذبهی نقرههای ناب
حسی که غرق عطر گل لایلایی است
با یک ستاره برد مرا سوی باغ خواب!
تن در هوای تازهی رویا شکفته شد
دیدم که در فضا چه روان است ماهتاب!
بادی وزید سمت تن بیریای من
گاهی چه نرم و عاشق و گاهی چه پرشتاب!
در آسمان باغ، صدایی شنیده شد
انگار که جرقه زده نور در حباب!
لحنی به رنگ خلسهی الهام داشت، گفت:
«بر بودن پرنده و دریا و گل، بتاب!»
وقتی که روح صبح شکفته دمیده شد
در لحظهی حقیقت زیبای بعد خواب
در من به سمت معجزه میرفت بیدریغ
حسی شبیه روشنی آب و آفتاب!
شبنم حکیم هاشمی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 29 اردیبهشت 1402 06:10
درود بر شما