«فوکوس در یک لانگ شات»
به افق های دوری
ارادتمندم از سر نیاز
گاه گاهی تله فیلم خود و حاضرین غایب
و بدلکاری
تو
در پرده ی خیال
اکران می شود
با صداهایی
به زبان نمی دانم کجا
و خنده هایی که
از خانه ی شعله ور در فیلم به هواست
البته با
چشمان ابری نسبتی ندارند
و تو به ماهی های
درون باغچه
آب می دهی
سگ باوفایت
چقدر شبیه من است...
هاپ ... هاپ...
(همهمه ی تماشاچیان)
چسبیده ام به کتابی
در جهت عکس ورق می خورد
پشت میز نشسته ایم
سر ساعت
قلبم
با چند احساس رمانتیک شیرین می زند
تاپ ... تاپ
می جویم عشق را
تلخ است
پایین نمی رود
مخمان با حرفمان
مخلوط می شود
خوشبختی را هرت نکشیده
جنین انتقام لگد می کوبد
مات می شویم
پشت چشم های مجازی
صفحه ی بعدی
بعدی پیدا نیست
رنگ روز از نوع سیاهش
شره کرده بر چشمانم
آمده در ناودان دماغ
هی چانه می زند بر سر بودن
نبودم که حیف نمی شود
می شود
(خنده ی حضار)
پاهایم
قد نیامدنت کوتاه آمده
و دستها
به بلندای
شبانه های دعا رسیده به روز
بر صلیب م
مثل مسیح نه
از ارتفاع گیج مصلوب
رها می شوم
در سقوط...
(تماشاچیان اشک های خود را پاک می کنند)
فیروزه سمیعی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 08 خرداد 1402 09:02
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
فیروزه سمیعی 08 خرداد 1402 09:53
درودتان جناب استاد عاجلو گرانقدر
به مهر می خوانید مهربان
بینهایت سپاسگزارم
????????
محمد مولوی 09 خرداد 1402 00:12
درود شاعر گرامی
کات ...
خودم را در لوکیشن اشعارت می بینم
فیروزه سمیعی 11 خرداد 1402 00:24
درودتان جناب مولوی گرامی
جالب بود نظرتون
بی نهایت سپاسگزارم از حسن توجه ارزشمندتان