......فقط او کند خدایی......
چه کنم ......
که تو خدایی؟
که صبوی ما شکستی
و دلم به چاره بردی
چه کنم ......
که دیر زمانیست
دلم من
به گل نشسته
چه کنم......
که تو بدانی
که منم شراب نابم
و من اغشته به مایی
چه کنم.....
شب صبویم
که به می وعده دادم
که من خراب باشم
و تو مست خواب باشی
چه کنم .....
که ساقی من
من شکسته دل را
به صدای دل نوایی
بکند اشنایی
چه کنم......
به گوش صدایی
به ترنم دلم خیز
که بهار دل خزان است
تو مگوی دل ندارم
که همه هستیم شما یی
چه کنم...
چو گوشه دلم باش
خفقان جبر گیرد
که صدای گوشه گیران
برسد
به هم نوایی
چه کنم.......
باده باشد
نکند که می نخوردیم
و دلم خراب باشد
تو بیا و جام ما باش
که از ازل تا به امروز
فقط او کند خدایی
سیاوش دریابار 24 دی 402
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 25 دی 1402 11:38
سلام ودرود