جنونِ گیسویت رهزن ،تنت عریان تر از آتش
به نیزارِ لبت شعله ،نوایِ نی لبک آتش
کمی بالا بگیر دامن ، زمین از خون رزها مست
سرابِ آینه حیران زِ الهام لبت ، آتش
زِ بهر بردن دلها هوس می بافت چشمانت
تلاطم هایِ مواجِ نگاهت ، خواهش تن بود
مرا در امتدادِ کهکشان مویت کشان ،شهنازِ شور آتش
که شعر،شهرزادِ رقصان شعله ای از شهوت من بود
نه خورشیدی درخشید و نه رعدی در پیِ باران
که نور شمعِ آغوشِ تو همبستر در این شب بود
شکست مِه مریم مویت که مستانه پریشان شد
سماعٍ مِی به دامانت ،خراجش ،مرگ مستان بود
گندم ، گنه آلود لبت در نیروانای خیال
میخواند شعر ،نام توچیست ،معشوق ناپیدای من
پایان رؤیایت کجاست از جان به من نزدیکتر
اینجا جهانی فاصلست بین لبان تو و من
رخساره ها ،جلوه گهِ نقشِ تو چشمه سارِ راز
ای نغمه یِ نارون ،لبت ،سرخ از انار ، یلدایِ راز
ای تپشِ هستی ، خزر چشم و عمان گیسوغزل
نجوایِ آغوشِ سکوت ،در شعرِ من ، زیبای راز
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 04 دی 1402 16:16
سلام ودرود
نیما ولی زاده 12 دی 1402 12:35
ممنون از لطفتون
فرامرز عبداله پور 04 دی 1402 19:00
درود زیبا وپراحساس و دلنشین سروده اید
⚘⚘⚘⚘????????
????????????
زنده باشید به مهر
نیما ولی زاده 12 دی 1402 12:36
ممنون از لطفتون
محمود فتحی 06 دی 1402 21:27
سلام برشاعر گرامی
نیما ولی زاده 12 دی 1402 12:36
ممنون از لطفتون