بندرِ آبیِ چشمت شهوتِ تکرارِ راز
بسترِ خاموش و طوفان ، کوچِ نجوای نیاز
هاله یِ سوزان حریقِ قلبِ من لبهای توست
در سکوت لبریز ابهامِ تنت ، آوای راز
خانه یِ تاریک و نور سبزه زاران تنت
مست پیچاپیچِ پیچک مخملی گیسو پناه
مأوای آغوشت هوس ،آغشته از نور و جنون
ای تو تجلیِ حضور، همبسترِ گندم، گناه
خلوتگهِ رویای من بی تاب خواهش های توست
زیبایِ جانبخش ،رقصِ رنگ ،الهامِ محراب سکوت
شیرین ترین گناهِ من وسوسه ی سیبِ تنت
شیطان رانده ، شعله ور ، قلبی شکسته در سقوط
بی پرتویِ دیدارِ تو ،برفِ زمستان ،مرگِ رز
در رقص تازیانه ها مصلوب بهار دامنت
آن تکه یِ ابری که بر لبهای باران بوسه زد
مرزِ شبِ خون را شکست نورِ جهانگیرِ تنت
گره گشای پریش موی کناره گیر زخوابِ مرگ
جهان واژه های من به وسعت تنت شده
به گاتهای توسَنِ نگاه تو غزل گریست
ببین که در خیال تو چه آتشی به پا شده
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 21 دی 1402 14:28
.مانا باشید و شاعر
نیما ولی زاده 30 دی 1402 14:51
ممنون از لطفتون
سیاوش دریابار 26 دی 1402 10:21
چه کنم....
که تو خدایی؟
تو صبوی ما شکستی
و دلم به چاره بردی
....
استاد فرهیخته و شاعر گرامی
شعرتا ن را خواندم بی نظیر است
قلمتون سبز
پایدار و استوارباشید
درود و سپاس فراوان
نیما ولی زاده 30 دی 1402 14:52
ممنون از لطفتون