به نانواییِ مهرِ تو مگر ما را رسد نانی
وگرنه بینوایان را نمیآیی به مهمانی
چرا باید بپردازد دل ما جزیهی مغها
که دوران آمده پایان برای مذهب مانی
غبارِ گیسوانِ شب ز خاور چون شود پیدا
همیشه لشکری تازد درونها را پشیمانی
پشیمان را پریشانتر مکن غربت! مدارا کن
که این گردون گردان را نه میماند نه میمانی
نه تو سوزان نهاد ما نه ما دریای یونان را
نه تو اسکندری فرما نه ما چون شاه ایرانی!
بیا تا لحظهای مانده کنار هم برافرازیم
درفشِ عشق و آزادی به عشق نوع انسانی
ز اشکت واعظا! خشتِ سرای عامریها تر
شده آیا نمیبارد هنوز این ابر کاشانی؟
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 30 دی 1402 20:57
.مانا باشید و شاعر
محمود فتحی 01 بهمن 1402 08:33
مواید پیروز باشید به مهر