سکوت پایان غم انگیزی ست
برای کلمات
مرگ دهانم را نشانه گرفته
درست وقتی می خواهم بگویم تو
سکوت بلندی از دهانم خارج می شود
می نشیند بر تختخوابت
یادم می آید
آخرین بار
که از چوب لباسی خودم را برداشتم
زخم عمیقی بر پهلویم بود
پهلویم تو بودی
پیراهنی که تن کردم
زخمم را چرک می کند
این روزها تنهایم
تنها
مثل آسانسوری
که به هر
ط
ب
ق
ه
ای می رسد
ورود ممنوع است
گاهی سکوتم انقدر عمیق میشود
که نهنگی از آن بیرون میزند
این روزها فکر میکنم
از بلندترین نقطه ای که نیست
چقدر به س
ق
و
ط
نزدیکم
#وحید_نجفی
#قاضی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 16 مهر 1396 01:38
این روزها تنهایم
تنها
مثل آسانسوری
که به هر
ط
ب
ق
ه
ای می رسد
ورود ممنوع است
درودها و آفرین ها بر رقص زیبای قلمتان
وحیدنجفی قاضی کندی 25 آذر 1396 21:36
درود دوست گرانقدرم جناب جوکار نازنین...
ممنون از لطف ونظرتون