صبح زود ..؟
آمدم از خانه بیرون صبح زود
برلبم عطر دعا بود وسرود
آرزوهایم فزون باهرقدم
حسرت دریا بدل مانند رود
بوسه میزد جان به لب با هر نفس
درخیابانهای شهر غرق دود
پایتخت از دود و دم فریاد داشت
از خروجیها نه ؛ از راه ورد .؟
کاش میشدکوهی ازجا کندوبرد
تابراین آلودگی راهی گشود
شهرهامان بسترسرب است وسم
ابرهاهم درتراوش بی وجود
لذت عمرگرامی رفت باد
چشمهامان خسته از بود و نبود
مفلسی با ناله میگفت ای خدا
زندگی بی دلخوشی دارد چه سود.؟
پیرنظر(سلیم) نابستان ۱۴۰۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 14 تیر 1401 23:46
درود بر شما