ازعاشقی تاانتظار ..؟
رفتی به حکم عاشقی بر صید مرواریدعشق
دریا تورا بلعید من چشم انتظارت مانده ام
با موجهای بیقرار از عاشقی تا انتظار
صد قصه صد دیوان شعر از غربت خود خوانده ام
تنها و تنها عشق تو بر طالع من سایه داشت
پر برگشودی ناگهان رفتی ؛ و من جا مانده ام
چون قطره ای از چشم ابر ؛ آغوش دریا آرزو
افتادم آغوش کویر ؛ عنوان شود بازنده ام
گل بودم از هجران تو پیش از خزان پرپرشدم
تا آخر دنیای من در باورم تنها تویی
در پیچ وتاب لحظه ها با خاطراتت زنده ام
چون موج عشق آوازه ی کز سخره سیلی میخورد
بغضم نمی نشیند فرو از اهل دل شرمنده ام
میعادگاه قسمتم پرقلب عالم حک شده
مهرم که نقش ماه او بر آئینه تابانده او
تا آخرین هرم نفس صبح سلیمم آرزوست
درحسرت آغوش تو بر تار غم بافنده ام
پیرنظر "سلیم"
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 03 دی 1402 22:50
درود بزرگوار ا
فرامرز عبداله پور 04 دی 1402 19:09
درود زیبا وپراحساس و دلنشین سروده اید
⚘⚘⚘⚘????????
????????????
زنده باشید به مهر
سیاوش دریابار 05 دی 1402 03:11
سلام
استاد ارجمند و شاعر فرهیخته
مهمان دفتر شعرتان بودم
زیبا بود
به امید خواندن اشعار زیبای شما هنرور عصر حاضر
قلم سبزتان همیشه نویسا