بسمه اللطیف
روزگار مهیب
نشسته ام به کناری بدون صبر و شکیبی
به وضع و حالت آشفتگی خسته غریبی
نقاب می فکند روزگار و می شود عریان
ز پشت صورتک مهر روی زشت فریبی
تو در توهم پیمودن مسیر فرازی
گذار عمر تو را می برد به راه نشیبی
جهان سرای فریب است و جز زیان و ندامت
نیافته کسی از این بساط کهنه نصیبی
بسی حکایت داد و وداد گفته شد و ما
به عمر خود نرسیدیم عاقبت به حبیبی
به میخ درد به صلابه می کشند وجودم
مرا که زندگی ام گشته چون شکسته صلیبی
شگفت مانده ام از بخت نامراد تو مهدی
که دور عمر تو طی شد به روزگار مهیبی
سکوت کن که شبی طی شد و از آتش آهت
فتاده در جگر اهل روزگار لهیبی
#مهدی_رستگاری
بیست و سوم شهریور سال یکهزار و چهارصد و یک خورشیدی
چهاردهم سپتامبر ۲۰۲۲ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۷۹۸
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 27 شهریور 1401 09:52
لطیف و دلنشین
مهدی رستگاری 06 مهر 1401 21:44
درود و سپاس
سامان نظری 27 شهریور 1402 11:23
سلام و درود زیبا بود