جان پدر کجاستی ؟ دلتنگم و پریشان
از فرط بی قراری ، من رو زدم به باران
هرجای این جهان را ، من در پی تو گشتم
جا مانده ام درونِ ، یک گوشه از خیابان
دل خسته و بریده ، زخمی تر از گذشته
من ماندم و فراق و تنهایی فراوان ...
میسوختم در این داغ ، در حسرت جوابی
چیزی نمانده از من ، جز تکه ای بیابان
در کنج خلوت غم ، در کنج عزلت خود
من میکشم سرم را ، بی وقفه در گریبان
یا رب تو یاریم کن ، شاید که من ببینم
یوسف رسیده آخر ، نه پیرهن به کنعان
تاوان هرچه باشد ، با جان و دل قبول است
اما به من در این راه ، با زهر چشم نرنجان
باشد جهان مغموم ، تا در امان بماند
این چند روز باقی ، از آه سوگواران
#سجاد_صادقی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 20 دی 1399 13:19
.مانا باشید و شاعر
منصور آفرید 21 دی 1399 10:03
درود بر شما
زنده باشید
دنیاست و انسان اسیر فنا
کاویان هایل مقدم 21 دی 1399 11:28
روح پدر بزرگوار شاد
و خداوند مهربان یارتان باد