قسم به زلف سیاهش که اعتبار من است
ربوده صبر و قرارم و لی قرار من است
به قدر ثانیه ای گر نبوده در بَرمن
بقدر ثانیه ها یاد او کنار من است
نشسته نام نکویش به جای ذکر نماز
به حمد و سوره چه حاجت که او شعار من است
طواف روی و ضریح دو چشم گیرایش
دلیل تازه ی لا یمکن والفرار من است
سپرده ام تن و شاخه به باد پاییزی
چه غم ز ریزش برگم که نوبهار من است
خوشم به حرف و حدیث نهفته در دل شهر
که شهره ام به جنونی که افتخار من است
منم مسافر راهی غریب و جانفرسا
که درد دوری او شانه شانه بار من است
(مرتضی برخورداری)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 26 دی 1396 18:47
درودتان گرامی
مرتضی برخورداری 30 دی 1396 13:43
ممنون از لطف استاد زنده باشید
نسرین سادات(نغمه) غضنفری 29 دی 1396 22:35
مرحبا درودتان باد
مرتضی برخورداری 30 دی 1396 13:45
ممنون .نغمه ی عشقتان جاویدان