3 Stars

بهار رمضان

ارسال شده در تاریخ : 21 خرداد 1396 | شماره ثبت : H945185


دوستان مست بهار رمضانم چه کنم
خاطرش برده ز جان صبر و قرارم چه کنم

بانگ عشقش چو از آن مأذنه خیزد عمریست
پی قد قامت آن سرو روانم چه کنم

روزه ام باطل ازین شد که خورم خون و مدام
سوز این سینه کند دود به کامم چه کنم

سحرم راز و نیاز و گله از دوری یار
تا چه پیش آورد افطار برایم چه کنم

خوشهٔ زلف نگار و تب صحرای وجود
آتش افروخته بر خرمن کاهم چه کنم

خوشه برچید بساط خود و از مزرعه رفت
دشت دل سوخته ای وای بحالم چه کنم

نچشیدم من از آن گندم دیدار و عجب
رانده ای بی خبر از باغ وصالم چه کنم

گر چه ماه رمضان است اگر بر تب دل
می مرد افکن رنگین ننشانم چه کنم

لطف یار است و به شکرانهٔ عشقش هر بار
غم او ریخته بر قند روانم چه کنم

تا که باز آیی و زرنگار ز «ایمان» برود
من همان منتظر چشم به راهم چه کنم

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 258 نفر 351 بار خواندند
حمیدرضا عبدلی (23 /03/ 1396)   |

رای برای این شعر
حمیدرضا عبدلی (23 /03/ 1396)  
تعداد آرا :1


سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا