غزل
.
دل را بزن به دریا ماهی حسد ندارد
از گردش همیشه آبی رکد ندارد
موج است و ماهیانی آبی ز آسمانی
جریان نمی شود گفت،موج است و سد ندارد
ماهی به بال مهتاب آرام آرمیده
در صخره از نشاطی دل درس بد ندارد
من رهنورد خوابم، درجرگه ی تو آبم
البته بر فرازی دل شد که حد ندارد
باران ببار اینجا از وسعت عروضی
انشا ز قاف و قافی حد بر عدد ندارد
تندر نشان گرفت از بالی ز یک عقابی
مردی چونان ستاره،ماهی رصد ندارد
فردوس یک نشانه لفظی شده روانه
خیل نبود من تو ،بحری،فرد ندارد
.
پ.ن:
رکد:راکد
..............................................
تک بیتی ها
یک:
کنج دفتر را اگر من وا کنم
لب به لب از قصه ای بلوا کنم
.
دو:
ملک و وزیرت مگر آدم نداشت؟
جلوه ی من با تو که ماتم نداشت!؟
.
سه
.
شعر ترم به آینه
کس ننویسد آیه،نه
.
چهار
.
آه و پیمان را به هم ساغر کنند
تا نگاه عاشقان لاغر کنند
.پنج
.
دریا همیشه از نفس سنگین نبوده است
بر چشم من آهو دگر غمگین نبوده است
.
شش
.
چه لطیف طبعی به تو داد،خوش،چو موزون
که ز طبع تو سرایم،همه شب به عشق مجنون
.
سیده مریم جعفری
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5