جز یاد تو در خاطر ناشاد ندارم
جانا بخدا جز غم تو یاد ندارم
پژمرده دلم بس که جفای تو کشیده
در گلبن افسرده گل شاد ندارم
تا در قفس تنگ، گرفتار دلم شد
در دامن مرگم نفس آزاد ندارم
از بس که فشار غم تو کرد خموشم
با این دل غمگین لب فریاد ندارم
امواج غمت ساحل آرام مرا برد
ای دیده ندیدیِ که ز کس داد ندارم؟
خشکیده نهالِ دلِ نو رسته ز ریشه
دیگر غمی از سرزنش باد ندارم
گفتی نروم عاشق دلخسته ز پیشت
رفتی و بدونت رمق زیاد ندارم
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
حسن جعفری 02 بهمن 1395 23:02
میرعبدالله بدر ( قریشی) 03 بهمن 1395 15:32
درود ها بر شما جعفری گرامی
ممنون از لطف حضور شما
دادا بیلوردی 26 بهمن 1395 00:18
امواج غمت ساحل آرام مرا برد
ای دیده ندیدیِ که ز کس داد ندارم؟
.
درود بر جناب قریشی عزیز
لذت بردم از احساستان
قلمتان گلباران
میرعبدالله بدر ( قریشی) 27 بهمن 1395 07:21
سلام و درود بر شما
ممنون از لطف نظر و حضور شما گرامی
در امان منان باشید.