وقت است که باز آیی، ای مونـس تنهایــی
عاشـــق شده ام بر تو ای مظهـر زیبـــایی
من ســـوی تو محتاجـم بـاور بکن ای دلبر
در بی سر و سامانی ، مـــن دردم و درمانی
حال من دور از تو آشفتگـی محـــض است
دانی¬که چطور هستم؟ بــم در پــس ویرانی
" ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی "
گر توبه کنی بر من، افســرده و دل ریشــم
تنهایی و حیرانــی، یـک عمــر پشیمـــانی
با هر طپش قلبـت دل عاشـق و مجنون است
ای رستـــم ایـرانی، افسانـــه ی دورانـــی
باز آ و بیـــا با من، تا این شـب تاریکــــم
آغوش تو باشــد با یک بوســه ی پنهانـــی
ایمان ز تو دارم من ، دل بـی تو نـــدارم من
برگرد و کمـی بنشین ای عاشـق شیـــدایی
هر عاشـق دیوانـــه محتـاج نگهبـــان است
معشــوق که زندان بـان، عاشـق همه زندانی
شاعــر ز تو پیدا شد، عاشـــق زتو شیــدا شد
برگــرد به شعر مــن در مصـــرع پایانـــی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5