در انتظار یار گلم روزگار رفت
شادا به روزگار که در انتظار رفت!
غم نیست زانچه رفته و از آنچه می¬رود
امّا چرا قرار دل بی¬قرار رفت؟!
بگذار ای قرار! قراری. صفا بیار
بنگر که بردباری ِ بس استوار رفت
یا صبر دیگری بده یا مژده¬ی وصال
دیرینه پا شکیب غم ماندگار رفت
من زیر بار منّت یارم نه غیر یار
زیرا نمی¬شود همه جا زیر بار رفت
این افتخار من که به راه تو رفته¬ام
تنها نه من. تبار منِ دوستدار رفت
با اختیار خود به تو مجبور می¬شویم
این جبر نیست گرچه ز دست اختیار رفت
نقش خیالت از سر حالم برون نبرد
هر نقشه¬ای که در غم دوری به کار رفت
چشم خمار آن گل نرگس ندیده، دل
از دست من رهید و به چشم خمار رفت
پرواز با شکوه دلارا پسند شد
وقتی که دل، به مهر و وفایش دچار، رفت
عطری بهشتِ جلوه خدایی! تو خوش بمان
گر من ز دست رفتم و دیدی غبار رفت
تا درگه قبول تو جارو کند غزل
تا سوی گل، تغزّلِ درد آشکار رفت.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
خسرو فیضی 17 اسفند 1398 11:49
. درودها نثارتان
. عزیز گرانقدر . جنابعالی ده ها شعر از خود به اشتراک گذاشته اید . که هیچ
. کدام دارای نظری چه نقد و چه تشویق نیستند . . پس چگونه به نقاط ضعف
. و قوت سروده خویش واقف می شوید ؟؟ از شما خواهش می کنم . روزانه
. حداقل ده ها شعر را نقد و یا تشویق کنید . آنان برای نظرتان پاسخی
. شایسته نوشته و سپس برای قدر دانی به صفحه شما خواهند آمد . نقد و تشویقی
. می نویسند . بدین گونه ارتباط مابین اعضا گسترش می یابد و دانش و آگاهی های
. ما بیش از پیش خواهد شد . غبار سمند قلم توانایتان توتیای چشمانم
حسن مصطفایی دهنوی 17 اسفند 1398 22:59
درود ها
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
سربلند باشید
محمد علی رضا پور 23 اسفند 1398 20:56
سلام و درود و سپاس از التفات شما بزرگواران
علی معصومی 21 فروردین 1399 15:11
◇◇◇◇◇
درود ها بر شما
☆☆☆☆☆