از ماجرای عشق تو با من چه مانده است
از کور سوی پر غبار حوادث چه مانده است
پایم به راه راست نشد کج در این گذار
با بودن سرشت مسیحا چه مانده است
باران ز آسمان به سمت زمین جان خود بداد
دریای حیرتم ز اشک یتیمان چه مانده است
چون نیست عبرتی به پشیمانی از گناه
ایمان سفر برفته و از آن چه مانده است
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 18 آذر 1400 09:20
لطیف و دلنشین
محسن جوزچی 18 آذر 1400 13:12
درود بیکران جناب عاجلو
امیر وحدتی 18 آذر 1400 23:47
سپاس از شیوا قلمتان.
استقبال و بداهه ای تقدیم حضور:????????????
جز کورسو ز آتش سوزان چه مانده است
باز آ دگر از این دل ویران چه مانده است
باد خزان وزیده و پژمرد برگ ما
دیگراز آن طراوت بستان چه مانده است
محسن جوزچی 18 آذر 1400 23:50
جناب وحدتی نازنین ،استادی برازنده جنابعالی است
از همراهیتان کمال سپاس و قدردانی دارم
امیر وحدتی 18 آذر 1400 23:52
با عرض ادب خدمت استاد جناب جوزچی عزیز
درس آموز کلاس درستان هستیم استاد.
????????????????
محسن جوزچی 19 آذر 1400 00:00
جناب وحدتی بزرگوار ،از بنده نوازی جنابعالی خجل و شرمسارم