دیگر گذشتم از این شعر و شاعری شعر مرا به قیمت کاهم نمی خرند

بی وفایی تا به کی عبرت نمی گیری چرا گر دلم را بشکنی بد جور تاوان می دهی

یخ زدم برگرد اینجا بی تو گرمایی ندارد مظهر ظلم و جفایی نازنین بی وفایم

تکرار کرده‌ای تو دروعت تمام عمر دیگر نگو که مرا دوست داریم

لحظه مرگم رسیده مهربان سنگدل این دم آخر بیا تا من تماشایت کنم

من فکر می کنم که دگر رفتنی شدم یک قصه عجیب و نا گفتنی شدم

کاش می شد که زمان را به عقب برگرداند من وتو گرمی خورشید وبیابان با هم

عشق‌تو‌باعث‌این‌ماندن طولانی شد ورنه‌این عمر بدون تو چه معنا دارد

لیلی ببین که چشم به راه تو مانده ام مجنونم‌ومرام‌دلم‌عشق‌ومستی‌است

برو مجنون نگو دیگر تو شعر عشق وپاکی را در این دوران تو‌مثل لیلی ات پیدا‌نخواهی‌کرد

دنیای رنگی رنگی (1) رنگی نشوی درین دنیای رنگی رنگی جانا تو بمان با کمی راستی یک رنگی پ.ن: از سری حکایت های شهر فرنگ وزن: مفعول فعلن فاعلن فاعلن مفعولن ...

رفته‌ام دکتر جواب آزمایش قند بود دارویش تنها لبان سرخ وشیرین تو‌است

در‌نیمه‌شب‌به‌یادتوبیدارمانده‌ام باورنمی‌کنی‌توبه‌ساعت‌نگاه‌کن

داده‌ای‌پیغام بر مجنون نگوید شعر عشق او‌بپای شعرهای ‌خودجوانی‌داده‌است

بی وفایی بس کن ای نامهربان سنگدل سالها بازجرظلمت را تحمل کرده‌ام

گفتی میان خنده چرا گریه می کنم دل‌راشکسته‌ای زتودورم فقط همین

تنبل‌نبوده‌ام‌بخدادر‌کلاس‌عشق تنها‌دلیل دیدن هر‌روزه تو بود

مجنون لباس میش به تن کن که مد شده با این لباس ساده به جایی نمی رسی

دگربس‌کن‌نگومجنون‌توشعرعشق‌وپاکی‌را خیانت‌گشته‌بسیار ووفاداری‌شده‌نایاب

عاقبـت از عشق تو مجنون صحرا میشوم یک نظـــر بر من نما ای شهد زنبور عسل