تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
شهریار جعفری منصور

در غفلتی پاک رو به گل تنهایی با ترسی شفاف

ادامه شعر
کیوان هایلی

زندگی را اندکی آسان کنم عشق را در سینه ام ویران کنم خسته ام از این پلیدی های زشت عاشقش هستم، ولی کتمان کنم

ادامه شعر
کیوان هایلی

آن کَس که به عشق یار دُچار است سرگشته و آشفته به کار است آن کَس که ز عشق یار گریزد بر اسب مراد خود سوار است

ادامه شعر
کیوان هایلی

به قدر یک هوس با ما شدی یار نماندی بیش از آن همراه و دلدار چه گویم با دلم صحبت ز عشق ات تو بودی عشق ما وامانده در کار ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

شبهای بی وصالم، با یاد یار گذشته مهرش به دل نشاندم، از ما دگر گذشته هستم در آرزوی وصل و وصال یارم با دل کنم تبانی حاشا که عمر گذشته ...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

خالی و تهی رسیدن به آرامش بی اسم و بی شکل

ادامه شعر
کیوان هایلی

آرزوهایم تماماً خاک شد نقش لبخندم ز صورت پاک شد دیدگانم تَر شده از دوریش دل دریغا اینچنین غمناک شد

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

اسم را بگیریم از همه ی موجودات . به هیچ برسیم

ادامه شعر
کیوان هایلی

زندگی با یار چه معنا می گرفت رنگ و بویی نو، ز دنیا می گرفت در میان این همه اشکال خاص شکلی از اشکال زیبا می گرفت در فصول مختلف در پیش یار حس گرمایی قشنگ، پا می گرفت در میان آن همه اصوات خوب صو...

ادامه شعر
کیوان هایلی

ای فَلَک با ما چه کردی، ناجوانمردی مکن قصه ی دل را تو دانی، ناجوانمردی مکن دل به دلدارم سپردم، عاشقش گشتم نهان همرهی با دل نکردی، ناجوانمردی مکن دل بدادم بر دلش جانم گرفتارش که شد چون بدیدی خ...

ادامه شعر
سامان نظری

نگاهت دنیای فهم است تنت بوی بهشت است اینگونه بگفتی بر ما آخرت هست و هیچ دنیا چون حسین را نامه اینگونه هست در وجودش دیده را پنهانی هست چون از چشم های ما محفوظ است! دلیل بر وجود هوا هم نیست؟هست!...

ادامه شعر
کیوان هایلی

بدیدم روی ماه اش را چنان عاشق شدم دَر دَم که گر تیرم زند هر دَم، پذیرا می شوم دَردَم به شوق دیدن رویش به پرواز آمد این روحم دگر جانم فدای یار، اگر حکمی دهد دَردَم گرفتارش شدم جانا، مرا را...

ادامه شعر
کیوان هایلی

می نویسم از بهاران، آنچنان شاد و قشنگ از تب گرمای تابستان و هرمش بی درنگ از تمام هفت رنگ عشق در رنگین کمان می نویسم از خزان و برگ ریزان بی امان صحبت از فصل سپید و آرزوهای قشنگ د...

ادامه شعر
کیوان هایلی

می نویسم چند بیتی من، تو را بیت اول، از نگاه و از صدا از نگاهت من بگویم معجزه چشم و ابرویی بدینسان از خدا در صدایت موجی از آرامش است کز درون گشتم به آن من مبتلا بیت دوم، قوس صورت با لب...

ادامه شعر
محمدجواد منوچهری

جهان بر اساس اراده یا خواسته ای به وجود آمده است. اراده‌ای که هنوز ذهن بشر نتوانسته آن را توصیف کند انسان، تو چشم‌های بیشتری داری، چشمانی را که فقط برنامه‌ریزی شده تا با آن دنیای مادی را ببینی، ببند ،...

ادامه شعر
کیوان هایلی

در عوان زندگی دل را به یارم باختم غرق در آغوش او گشتم، غرورم باختم جمله ایوان مدائن در نگاهم هیچ بود سرخوش از حال خوشم، جان و جهانم باختم شهر او شهری پُر از عشق و صفا دام را گسترده...

ادامه شعر
آمنه  حسین زاده شهابی

دلم آغوش می خواهد آغوشی که بوی مادر دهد کهن بویی ست که با من است از زمان زیستن در شکمش تا زمان جوانی و میانسالی آه این بو را باید نفس کشید مسخ شد که اگر نباشد حتی تصور نبودنش هم مرا تا پای جان...

ادامه شعر
قاسم  لبیکی

من به رویا دیدم که رُز سرخ رخ پُر خارم به کنار ره دلتنگی‌ها لب جویبار محبت ناخودآگاه شدم سبز و بلند باغچه ای بود به همسایگی دل که در آن گل زیبا به وفور موج می زد به چمن جلوه ای داشت به ناز و به ش...

ادامه شعر
کیوان هایلی

به چشمانت قسم، عاشق ترینم به پایت مانده ام، ای بهترینم صدایم کن، صدا ای مهربانم به گوش جان، بسویت من دوانم نگاهم کن که تا جانی بگیرم تو ای عشقم، تو ای زیباترینم به یک لبخندِ تو، شادم عزیزم تو...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

غرورت را در چمدان بگذار! زیر پله فراموشی و آرام کنارم بنشین یک اشاره کافیست؛ تا تو را به محفل مهربانیم در جزیره ی بیقراری مهمان کنم...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا