تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سعید فلاحی

له باشوور، یا باکوور! له رۆژهه‌ڵات، یا رۆژاوا! ... نازانم له‌کوێ دەمرم! چەند دەژیم؟! چه‌نده ژانم؟! ... بەڵام هەر دەڵێم، هه‌ر بزانه، ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

پیرهن ام را تن صندلی می کنم می نشینم روبه‌رویش... می پرسم: --خوشبخت هستی؟ ... آه؛ او هم می‌داند، بی تو خوشبختی برای من مفهومی گنگ دارد! ___________________________________ قایم باشک ب...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- پاییز: پاییز که خیالم را می‌گیرد، نگاهم به تاراج می رود!  چشم هایم ابری می شودوُ دستِ بارانی شروع شده را رها می کند؛ تا برگ، برگ، به لرررر زم! ــــــــــــــ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- زاگرس: (برای زاگرس مهجورم که در آتش بی کفایتی‌ها سوخت) تو،،، ققنوس وار در خودت می سوزی تا، دوباره زنده شوی وُ؛ پَر بگشایی... ♡ --ای بلندای کوردستان، --...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- نا ممکن: مفلوجی را، - دوچرخه دادن! کوری را، - آیینه دادن! باغبانی را، - تبر هدیه بردن! چیزی شبیه همین‌هاست، - دل بریدن از تو!!! ــــــــــــــــــــــــــــــــ - بلوغ یک حس: ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- غرور: آن سوی پنجره --تویی. با غروری بی‌دلیل و قلبی شبیه سنگ. ... و پای پنجره اما --منم، با دردی بی‌درمان و، قلبی در، --مشت! ــــــــــــــــــــــــــ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- مرگ: وقتی زنی؛ در سُفره ی مردان هرزه شهر، گرسنگی کودکان خود را سیر می‌کند؛ آغازِ سمفنونی ی سراب مرگ نُت زده می‌شود! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- دلخوشی: کدامین انسان ابله پرچین ساخت؟ یا که دیوار؟ که امروز اینچنین،،، -- دلخوش باشیم، به پنجره‌ای! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- امید مبهم: نمی دانم، آیا باورت می‌شود هنوز وُ، هر روز،،، --بعد از سال‌ها، تلفنم را شارژ می کنم، به امیدی مبهم؟! ♡ تو اما،،، تماس نمی‌گیری! ــــــــــ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- درخت عمرم: تو، -- آب حیاتی!!! و من‌ام، -- تشنه! ♣ شبی، هنگامه‌ای،،، به پای بوتهٔ عمرم، بریز عاشقانه‌هایت را... شاخه‌های جانم خشک شده‌اند، برگ، ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- شکوفه‌های لبخندت: لبخند که می‌زنی، (فرقی نمی‌کند)` چارفصل، بهار می‌شودوُ، شکوفه می‌دهد آنگاه گلدانِ تبسمِ دهانت! ❤️ آکنده‌ست فضای خانه، از عِطرِ سیب و، گلابِ قمصرِ کا...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- د‌ل‌های عاشق: -- شک نداشته باش! همهی سربازان جوخه‌ی آتش، دل دارند امّا،،، ♥ گلوله ی دشمن- به سینه‌ای می‌رسد که؛ کَسی را منتظر ست! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ - سرما: ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- درد: دردهای بی‌تکلّم~ به روزِ خاصّی تکیه ندارند. حالا؛ چه فرق می‌کند، وقتی: مداوائی،،، در کار نباشد؟! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ - اسیر: چه توفیری دارد د...

ادامه شعر
علی آقا  اخوان ملایری

از لبت بده به من یک بوسه از لب من تو بگیر یک بوسه بچِشَم گر بوسه تو بودبهتر بدهم به تو جایزه یک بوسه

ادامه شعر
سعید فلاحی

- گل‌های قالی: زمین را به خیال نمی‌آورند (بعضی)!!ها که، در آسمان نشسته‌اند گل‌های معصوم اما،،، بی‌‌اندیشهٔ آسمان قالی‌نشین شده‌اند! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- دهان: دهانم را هم ببندند باز واژه های تلنبار شده بسیارند در حلقم و در هر شعر ام تنها تویی که از دهانم بیرون می‌آیی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ - #تن: بر تن دارم پیراهنی از...

ادامه شعر
سعید فلاحی

- معبد: می‌میرند در من تمام بولهوسی‌های جهان من راهبهٔ راه توام راهی معبد آغوش تو آنجا که آخرین عبادتگاه جهان است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ - مرهم بوسه‌هایت: این روزها لگدمال شده‌ا...

ادامه شعر
لیلا طیبی

- شعر ناکار: چاله ای خواهم کند،،، تا شعرهایم را، زنده به گور کنم... ♡ شعری که نتواند عاشقت کند، شعر نیست، - زخم است! #لیلا_طیبی (رها) #هاشور_در_هاشو...

ادامه شعر
لیلا طیبی

- جادهٔ قلبم: برای تو،،، در قلبم جاده ای ساخته‌ام ‌_ بی‌انتها نگران برگشت نباش... ... دوست داشتنت؛ شبیه همین جاده- بی‌انتها ست! #لیلا_طیبی (رها) #هاشور_در_هاشور...

ادامه شعر
لیلا طیبی

- بازیچه: نه تو کودک بودی،،، -- نه دل من؛ اسباب بازی! _♡_ آه! چگونه مرا به بازی گرفتی؟! #لیلا_طیبی (رها) #هاشور_در_هاشور...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا