تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
رضا احمدپور

حال که تو آمده ای غایبم پرده گشوده است ز من روزگار جمعه چرا حال بیا مانده ایم حال ز آینده ندارد قرار حال که من خسته و افتاده ام دست مرا گیر چو آموزگار از حرمت صاحب افطار من عشق برون آمده از اخ...

ادامه شعر
بهاره کیانی قلعه‌سردی

طعمی به جز تلخی برایم زندگی نداشت در سینه ام آتش به پا کرده است رفتنت می‌خواستم باشی و باشم پابه پای تو دل را به‌روی غصه وا کرده است رفتنت بابا نمی‌ارزد برایم زندگی دگر اندوه را در سینه ...

ادامه شعر
عنایت کرمی

تردید نیست هرکه به قدرِ لیاقتش درعرض عمر منشأ آثارمی شود با اعتنا به وضع هوا در وجود او راه سقوط و اوج نمودار می شود گه در مسیر گردش ایام یک شبی انسان به سان دیو پدیدار می شود گاهی سگی به پاس ادب مثل...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

دیدم به چشمان خودم آن کودک هفت ساله را با روی دوده فام خود، ژولیده در سرخِ قبا پای برهنه بر زمین، لبخند تلخش رو به ما بر تنبکی می زد به ضرب، با رقص و با ناز و ادا چشمان او قرمز زِ اشک، با آن دل دور از...

ادامه شعر
محمد روحانی راد

این روزها تو خیابون زن¬های مو پریشون زیادن و فراوون، چقدر خوشحاله شیطون ادعاها فراوون ما خدا رو دوست داریم امّا فقط این وسط حجابو دوست نداریم مگه میشه که آدم، یکی رو دوست بداره امّا تو حرف های او...

ادامه شعر
محمدعلی سلیمانی مقدم

تقدیم به روح بزرگ و پاک مادرانِ مینو نشین ⚘ م) مثلِ بهاری سبز، در هُرمِ کویر است ا) الگوی بی همتای لطف و مهربانی د) در دفترِ خلقت، به نامش شد نوشته ر) رازِ بقای زندگی، در دارِ فانی ب) بر دام...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

با تو قهرم ولی سخت پشیمان هستم چون که تو باز همان دلبرِ جانان هستی دلِ رنجیده ی من پر ز شرار است ولی همه جا مرحمِ این زخم فراوان هستی بی سبب نیست که دل کندنِ از تو سخت است به خدا عشق تویی کعبه ی ایمان...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« حکمت جم1 » پیرو حکمت جم باشی که بتوان به جهان سکه ی نام خودت ،از ره حکمت بزنی تو که از مُلک سلیمان،طلبی حشمت و جاه2 باید از علم سلیمان ، به جهان دَم بزنی تا که ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« امتحان » خدایا آگهی ، من بد نکردم زِ بدکاری به من نَبْود نشانی اگر در کودکیـَم ، گُشنه1 ماندم قناعت داشتم بـر لقمه نانی اگر در امتحان بودم ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« زنده دل » این شعرها نوشتم ، شاید به غیرت آیی در مُلک دین و وجدان،تخم عمل بـپاشی مردان با کفایت ، با علم و معنویت وجدان ناروایت1 خاموش و خفته باشی دین ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی « شاکی1 » ای عُمر شاکی به پیشت آمد از دست علی(ع) گفت اندر کعبه‌،آن بر من چرا ضربت زدی ای عمر حکمش تو کردی،گفتیَش حق با علی است ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی « دو دستی » ای قادر سبحان ، تو که آگه زِ من هستی حاجت زِ تو خواهم،به دعاها به دو دستی بدبخت تر از من به جهانت دیگری هست یا ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی « حرف قدیم » این ره همان دو راهیست،در پیش آدم ودیو بحثـش مگر نـخواندی از دوره ی سلیمان دستگاه آفرینش ، این حرفها بیان کرد مع...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی « نیک صولت1 » کس اَر نیک صولت بُوَد در جهان کنـد تازه آئیـن پیغمبـران هر آنکس که در جامعه بد کند نه تنها به خود،بل...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی « رسم جهان » خُرمس این باغ جهان ، از هنر کارگران ورنه این باغ شود خشک شجر وبی ثمرس صاحب باغ به فکر است ، در آبادی آن حیف وص...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی « قانون اسلام » انقلاب آمد میان،رهبر بشد بر مسلمین قاعد اعظم خمینی (ره) سید والا تبار1 ای مسلمانان بـشد قانون اسلام استوار ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« سرکشی » مبادا سرکشی کردن ، به راه بندگی کردن نـشاید سرکشی کردن ، اگر کردیم گمراهیم خدا ما را نمی خواهد،ولیکن ما خدا خواهیم خدا از ما بُوَد آگاه و ما از آن ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« با خرد » ما با خردانیم و خداوند نـبینیم نادیده عبادت نـکنیمش که بـبینیم ظاهر نـشود دید ، به باطن بـشود دید ما سایه ی الطاف خدا،گوشه نشینیم گفتم که خ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« سخن ساز » حافظ از مسند عزّت1 ، ره توفیق بیافت ما از آن مسند توفیق ، توان یاد کنیم ای حسن ،حافظ اگر مرد سخن سازی بود ما خوشس از سخنش،معنوی ایجاد کنیم ٭٭٭ 1...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« مرغ غیب » در اعلا ملک حق، تا می توان رفت چرا در خاک این دنیا بمانیـم مگر این روح ما ، از خاک می بود نه از خاکیـم و ما از آسمانیـم ندای م...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا