تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
شهرام بذلی

مثلِ دُرّی گران شدی گوجه همچو تیری بجان شدی گوجه نکند که نامسلمانی! مثلِ مستکبران شدی گوجه حال و روز ات چقدر خوب شده ژنِ خوبی جوان شدی گوجه تو چهل درصد از تمامِ منی رفته ای آسمان شدی گوجه یاد...

ادامه شعر
رضا زمانیان قوژدی

ما با کسی هیچ کاری نداریم از دیگران چشم یاری نداریم فرزند این آب و خاک تمیزیم در خاطر از کس، غباری نداریم با اقتصادی سرا پا مقاوم !!! بیکاری و درد کاری! نداریم در کل کشور، فقیری نبینی! مسئول دزد و فرا...

ادامه شعر
رضا زمانیان قوژدی

تا ما بجای ریشه تنها ریش داریم روز قیامت نیز، سر در پیش داریم گر نام اهل البیت(ع)را بردیم هرجا تنها مراد از اهل بیت خویش داریم وقتی امام خویش را یاری نکردیم ما نیز همچون کوفیان تشویش داریم وقتی که ...

ادامه شعر
سبحان داودی فرد

کرونا امدی زدی به جانم یه دردی که دگر درمان ندارد کرونا تو بگو چه کردی با ما؟ که از کوچه خیابان بی زاریم کرونا تو نباش درد بی درمان برو از پیش ما تو ای عزیز جان! کرونا توچرا بی خانه مانی؟ چرا ه...

ادامه شعر
اعظم قارلقی

با پنبه ای از بنفشه و فضله ی خر حاجی دو سه روزیست، نگو رفته دَدَر القصه... کشیده سر، شبِ جمعه ی پیش یک بطریِ الکل، یه کمی نقطه(...)، خبر...!؟ چندی ست که در مقامِ خدمت به خدا طفلی شده ...

ادامه شعر
شهرام بذلی

چمدان سفر اینجا کرونایی شده است دختر مش صفر اینجا کرونایی شده است زنگ بر مادرم از دور زدم دادی زد! گفت گویا پسر آنجا کرونایی شده است باز با یادِ تو بیچاره شد این دیوانه .. گوئیا فرق سر اینجا کرونا...

ادامه شعر
ابراهیم  حاج محمدی

[[۱]] @@@@@@@@@@@ شاعری پیراهنی از نور داشت در فضای شعر خوش پرواز بود قیمت دیوان شعرش آن زمان یک تریلیون و دو‌ شندرغاز بود [[۲]]@@@@@@@@@@@ شاعری شعری تگرگی چون سرود سر در آورد از اوین آن کلّه پوک ...

ادامه شعر
محمد مولوی

لعنت به دوست داشتن تو: یکی را بسیار دوست می داشتم توی کوچه گل می دادم زیر پست هاش کامنت های زیبا و قشنگ می ذاشتم  همکه‌_لاسی بود! خودکار از روی نیمکت اش می افتاد  قبل از اون من دو لا می شدم  خودکار ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« راه کج » ز اول کمان چشم من باز شد ره هرزه گردی سر آغاز شد ره راستـی پیش پاها نـبود ره کج ، دَم پای ما باز شد دَم پای ما راه کج ، رس...

ادامه شعر
محمد رضا درویش زاده

بشنواین پندونصیحت،درویش تومکن شکوه وفریاد زحال دل ریش دوره عاشقی ودلبر ویار آخر شد این سخن ها زدل و عشق همه باطل شد چو رسدصبح،به بازاربرو با اصحاب تحفه ای قابل معشوق بخراز زر ناب بود اکنون دلت ...

ادامه شعر
مهران امیرسالاری

در میان شاهدان شهر، خوش آب و گِلی با نگاهت دل به یغما می‌بری، اهل دلی چشم شهلای تو اینک صدر اخبار جهان آمدی عاشق کنی یا کودتای مخملی؟ مهران امیرسالاری 1 تیر 1399...

ادامه شعر
ابراهیم  حاج محمدی

خروسی دُم بریده صبحدم با قُوقُولی قُوقُویی می کرد غوغا خری عَرعَر کنان گفتا: خروسا نکن آشفته خوابِ پیر و برنا مگر خوردی تو مغزِ خر که هر دم کُنی هی قُو قُولی قُو قُو بَد آوا مگر عقل از سرت جانا پری...

ادامه شعر
محمد رضا درویش زاده

الا ای مرد پیر کوچه های محنت و تردید کدامین زخم بر سینه ات مانده ؟ بر آن چین و چروک بوریای سرد کاغذها در آن سطل فریب خالی از رویا به دنبال چه می گردی ؟ امیدی ؟ آرزویی ؟ و یا بازیافت جوانی را ؟ به زیر...

ادامه شعر
مهران امیرسالاری

پول را همچون بتی زیبا پرستش میکنند جوجه ی بیچاره را هر شب شمارش میکنند دوره ی ضرب المثلها دیگر آخر آمده آخر پائیز با جلّاد, سازش میکنند...

ادامه شعر
ابراهیم  حاج محمدی

جان بکار آید مگر، گر نزدِ رامین ویس نیست ؟ حکمتی دارد که جان در چنته اش تندیس نیست تختِ بلقیس آرد آصف طرفة العینی چرا ؟ گر سلیمان را نصیبی هـیچ از بلقیس نیست آی حوری هایِ فردوسِ برین داریم ما دلبری ...

ادامه شعر
مهران امیرسالاری

نادر اگر لحظه‌ای چشم تو را دیده بود لشکر خود را ز هند، سوی تو آورده بود کوه وَ دریای نور، پیشکش هندوان چشمِ چو الماس تو، سخت پسندیده بود...

ادامه شعر
محمد مولوی

روزی پیری بر سر جویی گذر عمر می کرد ! در افکار خود چنان غرق شده بود ...که : ناگاه بادی ز کمینگاه ...بجَست ... شیرازه ی افکارش ...بِگُسَست ! محمد مولوی پشت خط یکی دارد لایی می کشد  اینترنت ما هم گاه...

ادامه شعر
ابراهیم  حاج محمدی

رقص موزون واژه ها قُو قُقُو قُو قُو قُقُویی بی ریا می شنیدم از خروسی بی نوا قُد قُقُد قُد قُد قُداسی با صفا از تَهِ دل کرد مرغی بی حیا اِنّ و اِنّ می کرد و گاهی تِنّ و تِنّ راه می پیمود پیری با عصا...

ادامه شعر
محمد مولوی

هنجار: .مولانا گفت : بشنو از نی ... خیام جام تهی کرد سعدی رفت گلستان حافظ غزلی سرود در انــــدرون من خسته دل ندانم کیست؟ که من خموشم او در فغان در غوغاست !  سهراب گفت قایقی باید ساخت فردوسی گفت: رست...

ادامه شعر
ابراهیم  حاج محمدی

هست یادت چه زار می کندی ، پیش بابا بزرگ ریشت را ؟ رفته بودی بخوابی و بیخود داده بودی به گرگ میشت را گفته بودم نخند بر حالم ، تا که راهی دراز در پیش است نشنیدی ، دریغ و بستی با ، هُرم آهی ستـُرگ پیشت ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا