با پنبه ای از بنفشه و فضله ی خر
حاجی دو سه روزیست، نگو رفته دَدَر
القصه... کشیده سر، شبِ جمعه ی پیش
یک بطریِ الکل، یه کمی نقطه(...)، خبر...!؟
چندی ست که در مقامِ خدمت به خدا
طفلی شده مامور، به آن کارِ دگر
با اِذنِ عیال و سیخ و یک شاخه نبات
با هر فقره، دوباره اُفتاده دَمر
گاهی به دعا و وِرد و جادو، گاهی
با کِیسِ لَوَند و خوشگل و شوخ و جگر...
حاجی رو ببین، چه کرده با خود، اوه اوه!
بعد از غلطِ بوسه و لیسیدنِ در
اصلاً کمر و چشم و اُجاقت به درَک!
ادرارِ شتر، هَپل...، خطر داره، خطر!
۱۳۹۹/۲/۲
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 27 تیر 1399 22:00
درود بر شما
کرم عرب عامری 28 تیر 1399 00:50
درودها گرامی
محمد مولوی 28 تیر 1399 01:11
منم پُر می کنم سه نقطه هایت را
در خواب هایم می بینم تو را
هر شب از کوچه معشوقه ام می گذرم
تو را از در دفتر شعرهایم خط نمی زنم
تو آن خوبی که در کمال و حسن زیبایی .
با درودهایم
ولی اله بایبوردی 28 تیر 1399 07:49
سلام و درود
منصور آفرید 28 تیر 1399 09:16
درودفراوان بر شما
بسیار جالب بود
رضا زمانیان قوژدی 29 تیر 1399 13:11
زیباست سروده های نابت، دختر
از چای نبات حاجی یَم شیرین تر(حاجی هم...)
با اینکه خرافه هست، درمان هم هست
ادرار شتر ندارد آن قدر خطر!
اندازۀ پارک رفتن و سیزده بدر
#رضا_زمانیان_قوژدی
قلمتان نویسا بانوی هنرمند و طنّاز
شهرام بذلی 30 تیر 1399 13:40
زیباست ..موفق باشید
محمد مولوی 09 فروردین 1401 10:40
درودی دوباره
زادروزتان مبارک باد