تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسن  مصطفایی دهنوی

کار نکویی که نمودیم ما می بُوَد از مردمِ ابله جدا مردمِ ابله ،پی شیطان روند ما شده ایم پیرو راه خدا ٭٭٭ من به قفای تو دویدم چرا دور...

ادامه شعر
رسول مسعودی

بازگشته ام از یک خراش عمیق از عمق یک درد بزرگ برای ماندن آمده ام پشت سرم آواری بر جا ماند از تخریب پل های پشت سرم به گذشته بر نخواهم گشت تا نغمه ای از عشق بنوازم برای هزاران فردا از زندگی ام ط...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

برهنه پا ، بدیدند مأمونی را به سر خود می زدش نالان هویدا به خاطر خوف از شورش عمومی چنان مُضطر چه کاری کرد حالا ولی اله بایبوردی ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« خونخور » پنجه ی خونخور این دهر، کسی وِل نکند کَس نشاید که بر این دهر اجل، تکیه کند عجب آنست که ملت همه در جنگ وی اند کس نـدیدم ، تحمّل به همین نکته کند عجبس مردم خودخو...

ادامه شعر
نیلوفر ارزانی

نیلیم از جنس نیلوفر آبیم از برگ پیچم پیداست از حریق زندگی پیچیده ام یکنواخت نیستم و من این گونه ام کاشکی از دام بد ناغافل نبودم و بودم از غافل آگاه تا کسی از من نپرسد چرا از همه جا این چنین غافلی؟! عا...

ادامه شعر
محمد مولوی

نان: وقتی نان هست ، یعنی زندگی هست یعنی آب و باد و‌ خاک و آتش بوده و هست چرخ آسیاب زندگی می چرخد گندم برای آرد کردن هست آب برای خمیر کردن هست آتش برای پختن هست دندان برای خوردن هست نمک برای نمک...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

مرا چون خلق کرد استاد "هدایت" به کج ذوقی بخواند "ولگرد" نهایت درست است من "سگی ولگرد" گشتم ولی من را نسب بود با اصالت دوصد افسوس که عشق، عقلم ربودی شدم خوار و ذلیل دل، به غربت چو گشتم واله چشمان شهلا ...

ادامه شعر
علی آقا  اخوان ملایری

فلک، نه همدستی دارد نه همراه به سفاکی کسی هرگز نگفت آه همیشه از دست خود راضی بوده بدهد دودمانی را به باد چون پرِکاه...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

ترنج : 7 کن تو یادی از وطن یادی ز آذربایجان آذری نامی دلاور باقری ، ستارخان زاده مردانی به پاکی بس دلاور عارفان نام هر یک شد زبانزد در گذر تاریخ هان سرزمینی پارسایان بکر جایی در جهان با مبارز م...

ادامه شعر
محمد مولوی

نه تنها این کوزه بر سر ما شکسته است بلکه کاسه صبرمان از صد جا شکسته است کاسه لیسان چینی بند زن فراوان شده است ویروس چینی قلب ها را بی صدا شکسته است #محمد_مولوی...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

رباعی : 1 اهلِ حق بودی ، زبانزد بینِ ما صاحب آن علمی که با فن آشنا با قلم اندیشمندی ، ای عزیز آشنا گشتی که الگو شد تو را 24 / 08 / 1399 دوبیتی : 1 سخن نو کن ظرافت علم پیدا خودی را معرفی ،با سبک...

ادامه شعر
ماریا مدانلو

نشانی ماه جهانم چشمهای توست یک دریا آسمان که تا انتهای بی مرز ی موج می زند شب در بستر اغوشش غرق می‌ شود من برای بردن جنازه‌ی چشمهایم دل به دریا می زنم اکنون در وسعت ابی بی ابرترین آس...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« ستم کش ها » مرا ترکیب تن باشد ،نه در دست من است آخر که ترکیب من است این تن،نه از من است آخر ستم کش ها ستم بینند، ولی در عاقبت آخر شب تاریکشان مانند ، روز روشن است ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

ترنج : 4 با خطی خالی به خوش رنگی نما همچو خوش خط خالهایی مارها خوش به حال آن فرد با عفت حیا جامه تقوایی بپوشد ، بی ریا گر چه خوش رقصی کسانی آشنا دور از هر چاپلوسی ، ای رها زهره ای را یاد کن ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« عزیز مادر » هـر آن فـردی ، عزیز مادرش بود یقیناً خاک عالم ، بـر سـرش بود هـر آن فـردی ، اگر بی تربیت شد جهت این بود ، عزیز مادرش بود هـر آن طف...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

رباعی : 1 دست ما گیری ز گردابی حیات دور گردانی ، دهی ما را ،نجات ای رها بخش ای امیدِ مردمان دادرس ،فریادرس در کائنات رباعی : 2 کوتهی دستان نبینی در حیات کُنج دیواری خرابی گشته مات گر فرو ، در...

ادامه شعر
عباس قره خانلو

زوزه های باد می آید به گوش وهمِ وحشت گونه ای هر دم صدایم میزند چشم های خسته سنگین میشود کودکی با توپ بر در میزند من سراسیمه به بیرون می دَوم جای پای کودکی هایم به چشمم میخورد اندکی آنسوتر اما پیرمردی...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« پیغمبر زردشت1 » کی قامت زردشت کم از شخص دیگر بود از جانب یزدان ، ره علمش به هنر بود پیغمبر زردشت ، خدا را به نظر داشت کز رأی خدا ، رأی دقیقش به نظر بود زر...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

ترنج : 3 نعل کردی ، با خرد ناگاه را با چنان حیلت به رشوت مرحبا آدمی از جنس اهریمن نما در تمامی دوره ایام ، ای رها ای نبی آدم بگیری تا به ما کار شیطانی زبانزد هر کجا بی محلّی آن خروسی با نوا ...

ادامه شعر
میثم علی یزدی

نوچه ای بودم ز مادر آمدم اندر وجود داد مادر تا اذان گوشم کند مادر بزرگ خنده شیرین بازی توی دالان وتنور بود شیرین از نبات سینی مادر بزرگ ریشه زد جان جوانی در هوای عاشقی از صدای صوت قرانش سحر مادرب...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا