نبض شب را بشماریم
به امید سحر
و سحر را بفروشیم به خواب
خواب را داده به کابوس و سراب
روز در حسرت دیروز و فردای محال
و گهی در تب و تاب
ما همه پشت هیاهوی زمان گم شده ایم
سر سپرده به عذاب
در پس م...

هجوم حالِ خوب ، حوالیِ حافظ
طنینِ واژه هایِ ناب ، گران ، نافذ
کنون که پنهانند ، سیاهی و دیوار
روا مباد اندوه ، گلایه ای هرگز
ز حال خوبِ رنگین بهار میخوانم
که سبز رنگ زمین است،آسِمان قرمز
و ق...

فریاد قلب را ؛
نشنیده میگیرم .
بیچاره از ترس شماتت ، روزه میگیرد .
من سرزنشگرم !!!
کر میشوم و او ، فریاد میزند .
پس میزند غرور ؛
من سنگ میشوم .
جان را ببین چطور ، پر درد میشود .
باشد مرا ...

اشک را کاشته بودم
که از آن کینه بروید
گل داد !!!!!
گل بی نام که ناخواسته اینجاست
ساده تردستی دنیاست
این گلِ بُهتِ من از کینه مبراست
حاکمِ مِهر به ته مانده نفس ، گوشه ی دنیاست
و گلی هست ، به ه...

سرگشته ترین لیلیِ خاموشِ زمانم
تدبیر بجز بندگیِ شعر ندانم
یک شعر بدهکار توام از دل و جانم
افسوس که نامت که بیاید نتوانم...