در بندر دل لنگر طغیان دارم
طوفانیم و خیال باران دارم
آرامش ساحل از خیالم پَر زد
قطعاً صنمی به باد و بوران دارم
.
در دل شرری طعنه به طوفان می زد
هر دم به سرش فکر پریشان می زد
خو کرد به ظلمت شب و غُرش ب...

تیتر وار...
به تکرار......می نویسم..
قلم در دست در کوچه بازار......می نویسم..
این منم که طوطی وار...
بی وقفه این جمله بسیار......می نویسم..
هر جا دلم خواست...
بر پرکاه...
بر سر راه...
گاه و بیگاه........

شب ها با سکوت هم اتاقم...
هم بستر با خیال...
در آغوش می کشم هر چه رویا را...
در تاریکی محض چشم به راه قطره ای خواب...
پلک میزنم؛...
تصویر آشنای چشمانت را به سقف اتاق میبینم...
غلت میزنم؛...
بازوانت من...

کبوتری دلتنگ...
غسل داده قلب عاشقش را به آب دیده...
به قصد زیارت...
نشسته به تماشای صحن و سرای قامتت...
با چشمانی خیس...
قلبی آکنده از عشق...
پناهنده ایست به رواق چشمانت...
معتکف به حریم امن آغوشت...
...

کاش می شد عشق را معنا کنی...
قفل قلب خود به رویم وا کنی...
.
زیر گرد و خاک قلبت مانده‌ام...
منتظر ماندم به رویم "ها" کنی...
.
کاش می شد با صدایی دلنشین...
صحبت از عشق و وفا با ما کنی...
.
کاش با حرفی ...