کبوتری دلتنگ...
غسل داده قلب عاشقش را به آب دیده...
به قصد زیارت...
نشسته به تماشای صحن و سرای قامتت...
با چشمانی خیس...
قلبی آکنده از عشق...
پناهنده ایست به رواق چشمانت...
معتکف به حریم امن آغوشت...
غزل خوان به وقت اذان...
به کرّات می خواند...
حَیَّ عَلَی الْعِشق...
و کیست که نداند...
تو قبله گاه منی...
و من همان کبوتر پر بسته در حرمت...
دخیل بستم نگاهم را به ضریح چشمانت...
معجزه کن...
با یک پلک بر هم زدن...
بگشا گره از بند بند دلم...
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 1 از 5
نظر 9
فرهاد نیکبخت 29 اردیبهشت 1399 00:42
قداست محراب هم از نگاه پاک توست
نظر نما که دلی آکنده از سکوت توست
پریشانم از این شهر که قبله صدای منی
بیا که چون حرکت عشق جلوه گاه منی
درود بر شما شاعر
فرهاد نیکبخت 29 اردیبهشت 1399 00:44
مصرع آخر حرمت هست که اشتباه حرکت تایپ شده
حامی شریبی 29 اردیبهشت 1399 01:00
محمد مولوی 29 اردیبهشت 1399 01:12
سعید اعظامی 29 اردیبهشت 1399 08:39
کفتری رو به قبله در تماشاست
میخواند به افق پیک مرا
وحی کن به حریم چشمانت
نامه خوشبختی پلک مرا
#سعیداعظامی
محمد رضا درویش زاده 29 اردیبهشت 1399 09:55
احسنت زیبا بود موفق باشید
ولی اله بایبوردی 29 اردیبهشت 1399 10:26
سلام
لطیف و دلنشین
با عشق و علاقه می توان به خواسته ها دسترسی پیدا کرد ....
هر چه باشد فرق نمی کند....
مهم جهت دار بودن ملاک است ....
درودها
مرضیه نورالوندی 29 اردیبهشت 1399 12:10
عالی عزیزم، درود
مینا تمدن خواه 05 خرداد 1399 19:08
درودهاا نثارتان نازنینم
بسیارعالی و سرشار از احساس
دلنشین و ناب