خود پناهی،
پناهنده شدم.
دفتر کاربگشا
با بلا ساده شدم
بی دعا آواره ی
غم خانهِ شدم
با امید
فردای خوب؛
محتاج،
زبان موسی،
درخانه شدم.
گر خور
بخواند مرا
بکه بسپارم زبان نور را
لقمه نانی که دهد
کور را
هور ...

دوست دار
روزیم
که تو
تنها با نگاه
مهربانم می شوی
غرورم نه
عشق م تورا صدا
می زند فراموشم
هرگز نکن
منوچهر فتیان پور(راد)
...

گر زدست بر آید حل کن مشکلی
با وقار باش شیرین سخن خوشگلی
رفع هرمشکل ز دست این بند وبلا
نزد عاشق آسان بود با هر مشکلی
...

درد عشق جگر سوز چه حالی دارد
اشک خونین جگر امروز جزایی دارد
آنکه امروز ز شوق بناز کرد دلشادم
باورش شد گفتمان هر روز صفایی دارد
...

حکا یت( نگرانم)
وای خدای من !
شب بگفتا نگرانم نکن،
نم نم باران می آید از چهره ی زیبای تو ،
سیل راه انداخت ،رود کارون ،خیمه ،
درویلا را با باغش ببرد.

آن عزیز با قایق اش لنگر ،
بی انداخت ...