هنوز گریه زیر نور ماه، می چسبد
هنوز ترسِ بعد از اشتباه، می چسبد
زمین که عرصه ی جولان فاسدان باشد
عبووور، از لب یک پرتگاه، می چسبد
به پاکدامنان پشت درب های بهشت
بگو "چو پرده بر افتد" گناه می چسبد
...
.
برگ سبز روی شاخه دلربائی میکند
پیش گلدانهای خالی, خود نمائی میکند
بوسه های خیس باران، بر دهان پنجره
دست های نا امیدم را هوایی میکند
سیلی طوفان عشقت بر زمینم میزند
بر منِ کشتی شکسته ناخد...
.
به رفتن چگونه بیاندیشم؟!
با افکاری لاغر
که تاب میخورد
با ریسمان شک/
در شکاف جمجمه
پاهایم دو ستون سربی
تزریق شده/ بر گسل ها
با سطحی منقوش
به اهتمام زوایای اکنون
رخنه کرده در کمرگاه برهنه ی معش...
.
" شعر بی سایه"
باز حجم خیال های پشت در مانده
باز تکرار کوچه های سرد بی عابر
از حوالی دشت های شعر بی سایه
بگذر و جان واژه ها بمن نگو شاعر
بگذر و ساده کنار دقایقم بنشین
بنشین پای حرفهای زیر ...
.
چشم نگشوده, به دامان زمین سوخته ام
"عشق رازیست" که از "شاملو" آموخته ام
سنگ را بر دل نفرین شده ام دوخته ام
آنکه دل را به سر حادثه آویخت منم
در پی رؤیت خود آینه را پیمودم
با فریبی که به چشمان تو ...
تبلیغات
