محبوسِ دو کابوس و دِلَم مَدفَنِ یار
مَأیوس شدم از سَرِ بوسیدنِ یار
دِل دِل نَکُنَم، بیدِلَم از یار و دیار
اِی بَر پدرش تُف که شود دشمنِ یار


















با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
کهنه سربا...

وحی آمده امشب تو رو رسوا نکنم
با تکل خودم گل نزنم یا نکنم
پیکی نزنم تارک و سالک نشوم
تا نیک نظر می نکنی ما نکنم


















با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
کهنه سرباز ایرانی
رامین خزائی
...

احراز شود تو غاز و غاضی بشوی
رازی نشوی ولی تو راضی بشوی
ای کاش به جای این که غازی بشوی
در محکمه ام کذا و قاضی بشوی











با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
کهنه سرباز ایرانی
رامین خزائی
...

الکل از مستی خود هستی و من رستم رها
یا بیا مستم بکن یا از ازل هستم رها
یا ز مستی باغ و بستان را به آتش می کشم
یا که من را در حریق از حسرتش بستم رها
شب هیاهو می کنم روز از سرم افسانه ها
آن از آن ش...

سی سال گذشت اَز مَن و مَن جار دَهَم
حاشا کِه مُکَلَّا بَرِ اَغیار دَهَم
اَز فَخر و مُباهاتِ مَن این اَست کِه بَر
سَربازِ وَطَن ایست خَبَردار دَهَم












با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
کهنه سرب...