ما نیز تماشای مهنّا کردیم
همچون دگری حافظ و معنا کردیم
یک شب دل سنگش بشکست این دل را
نذری ننمودیم و معمّا کردیم
ما نیز چو من محو تماشا بودیم
هم پای سخن هم بَرِ پاشا بودیم
یک شب دل ما گرم و ولی او بی روح
نشنیده و نادیده به حاشا بودیم
ما نیز چو من محو مداوا بودیم
هم پای سخن مأمن و ماوا بودیم
یک شب دل ما گرم و ولی او بی روح
ناچار بدیدم که هم آوا بودیم
با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
کهنه سرباز ایرانی
رامین خزائی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 14 فروردین 1403 11:27
سلام ودرود