در اشکال بیان
جنگی آغاز شده
که کلمات را پس می دهد و
زبان را جا می گذارد
در دل پر خون
چه بگویم؟!
که از لای دندان ها
اعصاب می زند به همه جای اندوه،
می افتم گوشه ای
مچاله شده
و فشار پوتین را
روی قفسه...

آفاق فرارو

تاب من برده ای و شانه به گیسو زده ام
آمدم سمت دو چشم تو و اردو زده ام

چون زلیخا شده ام شهره و افسانه شهر
در پی عشق چنین بانگ هیاهو زده ام

گرچه آشفته ترین عاشق شهرم، نگران...
نیستم، چنگ ...

شعر در هاله ای از گرد و غبار است هنوز
عشق تو در دل من سلسله دار است هنوز

بیت بیت غزلم از تو شده گلباران
لحظه های من و تو شکل بهار است هنوز

قلب من سرخ ترین قلب زمین است عزیز
چشم من منتظر چیدن نار است...

ای خوشا ویرانی و آنگاه سامان داشتن
آنچه می کردم ز معشوقم طلب، آن داشتن

عشق باید...تا شبی از عطر جانش مست شد
راز را سربسته و بایست پنهان داشتن

تا که عشق است و جنون عشق در رویایمان
صد هزاران بوسه را ت...

هرگز نتوان عشق تو را فاش بیان کرد
یا اینکه-چنین قصه ی سر بسته- عیان کرد

دیوار قشنگی ست حصار غم عشقت
از گرمی عشق تو، نهانم فوران کرد

-یاری...که دگر نیست مرا غیر تو- " آنی"*
مستم کن از آن جام که وصفش ...