پشت چراغ قرمز بلوار های شهر
طفلی ولی بایک نگاه سرد می آید

باخنده هایی مرده بر خشکی لبهایش
باکوله باری بسته ازهر درد می آید

آقا اجازه!نه ببخشید با توام خانوم
گل میخری از من برای عشق رویایی؟

چن شاخه ...

باید از کوچه ی پاییز به آبان بروم
به تن خسته و نمناک خیابان بروم

پس از آواز چکاوک،چمدان میبندم
که پس از بارش بی وقفه ی باران،بروم

خورشید_میم_الف☀...

در میان کوچه ها،یا در دل بازارها
هرطرف افتاده رستم ها و اسفندیارها

خسته از تکرار ناهنجارهای زندگی
خسته از تقدیر بی رحمانه ی اجبارها

زخمی و با کوله باری درد میپیچد به خود
زیر بار سختی و سنگینی آوار ه...

فصل پاییزی و باران و تگرگ
فصل مرگ...
فصل دل کندن و خشکیدن برگ

فصل دلتنگی و دلگیری و درد
فصل سرد...
فصل بی برگی و نارنجی و زرد

فصل بند آمدگی های نفس
فصل گس...
فصل پرواز به رویای قفس

فصل بی بارشی ابر...

.
موهای من همرنگ با دندان من بود
خط های ریزی گوشه ی چشمان من بود

آیینه پیری مرا فریاد میزد
آغاز رفتن های تو،...پایان من بود

فالم بد آمد،طعم قهوه تلخ تر شد
رد قدم های تو در فنجان من بود

بعد از تو من...