پشت چراغ قرمز بلوار های شهر
طفلی ولی بایک نگاه سرد می آید
باخنده هایی مرده بر خشکی لبهایش
باکوله باری بسته ازهر درد می آید
آقا اجازه!نه ببخشید با توام خانوم
گل میخری از من برای عشق رویایی؟
چن شاخه از این دسته را حالا جدا کردم
گلهای نرگس،رازقی،رزهای سرخابی
در چشم های تیله وار سبز و لرزانش
جنگل ولی با برگ هایی زرد میبینم
طفلی که در آنسو کنار شیشه استاده
اما نه انگاری که من یک مرد میبینم!!
مردی که یک شب دست بی رحمانه ی تقدیر
از جیب هایش کودکی را،خنده را دزدید
مادر که از دلشوره ها صدبار میمیرد
بابا که از دردش به خود هربار میپیچید
غرق نگاهش بودم و باید که میرفتم
از این چراغ لعنتی که پر تاسف بود
ماشین پشتی ناگهان بی وقفه ترمز کرد
اما نمیدانم ولی شاید تصادف بود
با یک نگاه سرسری از پشت سر دیدم
گل های دستش دانه دانه دانه می پژمرد
قربانعلی؟حاضر،نعیمی؟حاضر اما نیست
آقا اجازه؟دیشبی در یک تصادف مرد
خورشید_میم_الف
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 08 آذر 1400 11:18
!درود
مینا امیریان 14 بهمن 1400 23:32
درود و سپاس از همراهی شما
محسن جوزچی 08 آذر 1400 21:13
درود بر شما
مینا امیریان 14 بهمن 1400 23:31
درود و عرض ادب ..سپاس بزرگوار
علی مزینانی عسکری 09 آذر 1400 01:07
درودتان باد
بسیار زیباست
احسنت
مینا امیریان 14 بهمن 1400 23:31
درودبیکران...سپاسگزارم
امیر وحدتی 20 بهمن 1400 08:42
درود و سلام بر خورشید پرفروغ شعر و ادب و
آموزگار دلسوز قربانعلی ها و نعیمی ها.
زیبا سروده اید واقعیتی تلخ را.
احسنت.
مینا امیریان 30 خرداد 1401 15:01
درود جناب وحدتی...سپاس از حضور سبزتان...برقرار باشید
سیاوش دریابار 27 شهریور 1402 16:40
درود فراوان