رها میشوم میان آسمان چشمانت ...
دور خواهم شد..
پر خواهم زد
و
به سمت ابدیت شانه هایت پرواز خواهم کرد
بگو
در پشت کرانه های خلوت گیسوانت
جایی برای گم شدن هست؟
جایی برای غرق شدن
، برای محو شدن
و هرگ...

صیدم که اغوا گشته ی دام غرور توست
ماهی ام و دریای من تنگ بلور توست

گفتند گاهی این حوالی می شوی راهی
آواره خواهم شد در آن جا که عبور توست

من به کنار ،اینجا همه سوی تو می آیند
یک شهر آشوب کرده ی ح...

چشمان شاعرگونه ات تا صبح بیدارند
گاهی به آوازند و گاهی مست و خمارند


هرچند ملامت می کنندت ،از همه بگذر
بگذار بگویند عاشقان شعر بیمارند

من عشق را در لا به لای شعرها دیدم
پروانه ها فرهاد ها ،حلاج ها...

تو ای کولی شب زده
ای غربت زده دوره گرد
دف های شادت را بر کدام ساز کوک میکنی؟
رقص های ناموزونت را بر کدام پهلو می تکانی؟
گونه های خیست از کدامین سرچشمه اند؟
خواب بر کدام دیده تو به فردا می رسد؟
ای آوا...

راستی، دیشب دور از تو دلم گرفت
مگر می شود تورا از خاطرم گرفت

دیشب نبودی و خیال خلوت تو بود
یکبار دیگر خلوتم را حس غم گرفت ...


ابر خیالت در هوای سرد من پیچید
باران خون از چشمان ترم گرفت

هرشب ه...