او آمده قصد دلنوازی دارد
با عشوه هوای عشق بازی دارد
معشوقه ترین عشق حقیقی _افسوس
یک ایل فقط عشق مجازی دارد..


درخاطر من قطار ماند وسوسه
تنها غم انتطار ماند و بوسه
درکوپه فقط قرار ما پیدا بود
پیراهن د...

روزگارم زرد چون پاییز باشد بعد ازاین
حال من با نم نمی لبریز باشد بعد ازاین

بامترسک های شهرم هم قسم می شد دلم
باتو فصل دیگر جالیز باشد بعد ازاین

تا قیامت می کند مویم پریشان دست باد
باچنین فصلی که رست...

برگشت باد ازخواب
اما سه پرنده درصدایم
ازپوست بیرون می زد..

لبانم قفس
دهانم قفس
نام تو پروازی ست
دراین قفس حبس کرده ام

صدا زدم دشت
باد از روی گندم زار موهایت ریخت
صدا زدم کوهستان
خواب یال ِمادیانی
س...

میله ها عادت کرده اند
به رفتاری که سیکار روشن می کند..
ازنگاه های هم سلولی
اتاق های شماره داری بیرون کشیدم..

زنی که سایه ی زی یبایی اش
ازگردنه های زیادی عبور کرده
منتظر تلفنی ست.. که برف
پشت تمام ...

درشعر گاهی شانه از تن می زند بیرون
بغض صدای خنده ی من می زند بیرون

مثل زنی درهارمونی مدام ازخود
با چشم ولب، پا، کفش، دامن، می زند بیرون

مثل کسی که درعبور ازخود عوض می شد
درشکل شخصی نا معین می زند ب...