من از تو پُرم

دوباره روز دگر آمد ومن تو پُرم
مردّدم که دلم را بدست کی سپُرم

مرام جامعه ام را گزیده عقرب جهل
و من زلاله تردید ، با که بُر بخورم

جوانی ام همه در لابلای وعده پوچ
به عقد عُقد...

دررکاب حضرت حاففظ الرحمه
« شنیده ام سُخنی خوش که پیرکنعان گفت »
« فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت »
*******

تلاش میکنم

نشسته ام به دُعا تا نبازم عشقم را
به شور زار بطلات که عمر نتو...

در رکاب حضرت لسان الغیب الرحمه

« دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود »
« تا کجا باز دل عم زده ای سوخته بود »
**

دلسوخته بود

دیدم آشفته و م...

دنیامدار وسوسه است

کمتر بزن شلاق با موهای مشکینت مرا
مَشتاق چون باران بیا ، آهسته ورقصان برو

مهمان پذیرم من هنوز آماده اکرامتم
مانند شبنم دامنم بنشین مهر ،آبان برو

عشق از ازل ارز...

در اینه دیدم

در آینه دیدم که دلت سنگ شده
بین من وتب تا به سحر جنگ شده
آن وعده که دادی نرساندی به وفا..؟
رسوائی من ؛ دامن تو ننگ شده

*

اندوه تو باعث شده من دود زنم دود
آتش بزنم هرچه که د...