در رکاب حضرت لسان الغیب الرحمه
« دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود »
« تا کجا باز دل عم زده ای سوخته بود »
**
دلسوخته بود
دیدم آشفته و مسکین و برافروخته بود
باورم شد که غم آلوده و دلسوخته بود
سعی کردم کمی از بار غمش کم بکنم
غافل از آنکه ز من درس غم آموخته بود
سینه اش سرخ تر از آتش آتشکده ها
خسته تا بانگ سحر دیده به ره دوخته بود
قاصدک را به یقین محرم خود می دانست
می خریدش همه اخبار که اندوخته بود
همه ی سلسه اش عاشقی ، عشق آموزند
این چه سری ست که اوراهمه تن سوخته بود
در عجب مانده ام ای دل به چه آئین باشم
هر طرف مینگرم اوست که افروخته بود
شانه ی عشقش اگر زلف رقیبش گره خورد
چه تواند بکند عهد که بفروخته بود
احترامش به همه اهل قلم واجب شد
ای سلیم ، از که چنین سوختن آموخته بود ؟
پیرنظر " سلیم "
با الهام از حضرت لسان الغیب الرحمه
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 6
حمیدرضا عبدلی 16 بهمن 1394 06:10
باسلام استاد عزیز لذت بردم موفق باشی
حسن کریمی 16 بهمن 1394 06:48
جناب پیر نظر درودتان باد بسیار زیبا سرودید
مرتضی اربابی حکم آبادی 16 بهمن 1394 12:34
درودهااااااااااااااااااااااااااا
استاد بزرگوار مانا باشید
علیرضا خسروی 16 بهمن 1394 13:31
درود بر شما
بسیار زیباست
نسرین قلندری 16 بهمن 1394 15:11
در عجب مانده ام ای دل به چه آئین باشم
بی نهایت درود
کرم عرب عامری 16 بهمن 1394 23:28