خورشید به زمین افتاد با موج صدای تو
من نور خدا دیدم آندم به دعای تو
باران محبت شد بر دشت و دمن پیدا
دنیایی به شوق آمد بر نور خدای تو
تا چشم و دلم باز است نومیدی نخواهد بود
چشم دل من افتاد یک لحظه...
بهتر است ساکت شوم کاری که از من ساخته نیست
جای پایی بر منه بیچاره ی دلباخته نیست
ادعا را با تقاضا باید از دل برکنم
شهری که پیکر ندارد جای درب و تخته نیست
بذر پاشیدم به روی آن زمین شوره زار
کی ب...
در شب تار او را صدا می کند
زندگی را بر او رها می کند
ضامن جان و تن و مال شما
هستی خود بر ما فدا می کند
منتی بر کس نکند یار ما
شهر دل ما را صفا می کند
از سر شب تا به اذان طلوع
خواب ز چشم او حیا ...
آمد که از حریم حرمت ناموس دفاع کند
دنیا را با قبیله‌ی عشق آشنا کند
طعم اسارت و روزی چشیده ایم
آزادی را به چشم جهان برملا کند
آنکه دفاع ز حرمت ناموس ما نمود
آماده تا مقابله با اژدها کند
تا فتنه گ...
چون گل شکوفا منظرم
من مرزبان کشورم
هنگام پیکار و دفاع
تنها خودم یک لشگرم
تا آخر یک قطره خون
از مرز خود دارم دفاع
سرباز جان بر کف منم
من تابع مهرپرورم
جانم شود قربان تو
بر خاک بی همتای تو
ا...
تبلیغات
