در مسجد و خانقاه ذکر تو شنیدیم
در دل ز تو چون چهره ای ناب کشیدیم
.
محزون و گرفتار و در حسرتِ دیدار
در کوچه و بازار چون روی تو دیدیم
.
سرگشته وحیران زِ افکارِ پریشان
ترسان و گریزان به سوی تو ...

رفته ای از رفتنت خون شد دلِ شیدای من
حسرتی بر پا شد از تو بر غمِ فردای من
.
من هنــوزم محـوِ آغـوشِ شبـانگـاهِ تـوأم
عکس و عطرت یادگاری مانده در دنیای من
.
لحظه های عاشقانه ماورای عکس ها
یاد ...

باران ببار از لطف تو لبهای من خندان شده
روح و روان خسته ام با بوی تو درمان شده
.
با من بیا ای دلبرم در زیر چترِ خاطرات
آنجا که یکباره دلم با دیدنت لرزان شده
.
هر قطره همچون مشعلی روشن کند دنیای ...

بی تو برگی نیمه جانم فصلِ پاییزم خزانم
در خیابان ها شبیه کوچه های بی نشانم
.
من چه سلطانِ جهـانم یـا غـلامِ بی نوایـم
دست و پایم گم کنم چون رو به رویت ناتوانم
.
تا که غمگین و پریشان حال و افسر...

گفتم دلیلش را بگو با خنده حاشا می کنی
خواهش کنان گفتم بمان اما تو دعوا می کنی
.
غمگین و دلگیرم ببین جانا نکن با من چنین
چون حکم کشتار دلم با رفتن امضا می کنی
.
بی تو من از اقبال خود مأیوس و دل...