کمی نگاه می دارم از دوست داشتنت را
تا که دیدمت
از ته دل نگاهت بکنم
ببوسمت با همه ی احساسم
کمی از دوست داشتن
رانگاه می دارم
تا باهم بزیبایی های طبیعت برویم
وکمی هم برای دیدن گلها و پرواز پرندگان...

شجاع باش و صادق
ای انسان
از تمام موجودات مضر و کثیف عذر خواهی کن
دست از استعاره بردار
دشمنت را خوب می شناسی
وراه خانه اش را
برو همنوع خائنت را بزیر بکش
یادت باشد باید بیشمار باشی
جسد مفتخوران خیلی...

بدنبال مخاطبم
چیزها
گیاهان
وهمه ی حیوانات را جستجو می کنم
هستی را دست می سایم
جز دیوارو هوا
سوگند می خورم
که چیزی را نمی یابم
بروی هوا آواز
و بروی دیوار شعر می گریم
تا امروز که پژواکی نباریده است...

اینجا
سوخته تر از جنگل کالیفرنیا نیست
فقط یک بهار می خواهد
ویک نم باران
که آنهم چیزی از زمستان نمانده است
***
شبیه زاهد مفلوکی شده ام
صدایم به هیچ فرشته ای نمی رسد
خبری از هیچ شیطانی هم نیست
تو...

با ناودان
بی ناودان
بارش باران
وخروش رودخانه
شانه می زند گیسوی بهم ریخته ی اندیشه ام را
راحت می شوم و سرخوش
دوباره بتو می اندیشم
...