وارونگی سیال



وارد رستورانی می شوم سلام میکنم
هنوز آواز بیان سلام بپایان نرسیده ،ضربه ی گیج کننده ای به پشت سرم می خورد وقتی برمی گردم لبخند جوانی از عصبانیتم می کاهد تا بخود می آیم که دلیل این کارزشتش را بپرسم با همان لبخند می گوید شاید شما اطلاع نداشته باشید مدتیست که این واژه بمنزله ی توهین بحساب آمده و منسوخ شده است توضیحش قانعم نمی کند می پرسم خوب شما چرا اینکارو کردی می توانستی بجای این حرکت توهین آمیز تذکر بدید و بازهم باخنده گفت سزای گناه شما مرگه اما حدس زدم نمی دانید تخفیف دادم ؛انگار چیزیش می شود بهترست بکار خرید بپردازم چون بشدت گرسنه ام بگارسون که جوان مودبیست با احتیاط سفارش غذا می دهم مرغ سوخاری با سالاد و کمی نان فورا حاضر می شود نگاه می کنم و سوال می کنم انگار اشتباه آورده اید این گوشت مرغ نیست من نان و سالاد سفارش داده بودم ولی شما برایم نوشابه آورده اید !؟ با خنده می گوید ما درست آورده ایم اینجا سفارشها هوشمند هستند تا برود آشپزخانه و برگردد تغییر می کند شما باید دارای هوش سرشاری باشید تا سفارش را طوری انتخاب کنید که وقتی روی میز رسید همان باشد که می خواستید می گویم من چنین هوشی ندارم مخصوصا که بشدت گرسنه ام می گوید یک راه دیگر هم هست شما آنقدر سفارشهای متنوع می دهید تا به مقصودتان برسید می پرسم این گوشت چه حیوانیست می گوید حیوانیست که گوشتش خوردنی نیست و نامش بسار برای گفتن دشوارست می پذیرم که به انداختن این تاس تن در بدهم چندین بار آزمایش میکنم بدتر می شود چیزهایی می آید که هیچکدام دلخواهم نیست که هیچ بلکه تهوع آورهم هست بالاخره روند این قمار را قطع می کنم کارتم را می دهم تا حق الزحمه این قمار را بردارد بایدتا از درد معده فلج نشده ام چاره ای بیندیشم کارت را از من می گیرد و موجودیش را چک می کند و می گوید ما تمام موجودی شمارا خالی کردیم دستگاه هوشمند تا بیست و چها ساعت آینده هزینه ی شمارا حساب کرده و بقیه ی پولتان را بشما بر می گرداند منکه از گرسنگی تاب پرسش بیشتر را ندارم قبول میکنم و دست بر شکم از رسنوران بیرون می زنم تصمیم می گیرم بطرف جنگل بروم در این فصل میوه های رسیده فراوانست شاید بتوانم با خوردنشان کمی درد معده ام را کم کنم وقتی بطرف اتومبیلم می روم تابلویی میبینم که سمت چپ را دریا و سمت راست را جنگل نشان می دهد خوبست سمت راست می روم اتومبیلم را روشن می کنم تا می خواهم بطرف جنگل حرکت کنم ناگهان می بینم تابلو جابجاشده نوشته آن (بسمت چپ به جنگل و راست بدریا) تغییر یافته چندبار در مدت کمی که آنجا هستم این عمل انجام می گیرد کلافه می شوم دیگر نمی توانم تصمیم بگیرم سرانجام درد معده وا می دارد تا بدون توجه و شانسی بسویی بروم هرچه بادا باد

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 157 نفر 268 بار خواندند
محمد مولوی (05 /08/ 1399)   | کرم عرب عامری (05 /08/ 1399)   | کاویان هایل مقدم (07 /08/ 1399)   | امیر عاجلو (09 /08/ 1399)   | منوچهر فتیان پور (13 /08/ 1399)   |

نظر 2

  • کرم عرب عامری   05 آبان 1399 19:03

    یک داستان وارون از دنیای وارونه
    rose rose rose

  • کرم عرب عامری   12 آبان 1399 00:48

    شجاع باش و صادق
    ای انسان
    از تمام موجودات مضر و کثیف عذر خواهی کن
    دست از استعاره بردار
    دشمنت را خوب می شناسی
    وراه خانه اش را
    برو همنوع خائنت را بزیر بکش
    یادت باشد باید بیشمار باشی
    جسد مفتخوران خیلی سنگین است
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا