آزرده خاطریم ولیکن سکوت ما
زهریست چون مسکن و زخمیست چون دوا
یوسف شدی که اگر خیره ات شوم
با صدهزار تیشه زنم دست خود خطا
من خواب بودم و رفتی تو نیمه شب
از ان سحر نیامده خورشید رهنَما
ای روسفید جفاکار پر ریا
ای جان من بگو که کجا میروی کجا؟
آغشته شد تمام زمین زیر پای تو
از خون تو نه که از خون چشم ما
ای حسرت دوباره ی دیدارت، عینِ درد
من را ببر به پیش خودت یارِ آشنا
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 25 مهر 1400 22:46
.مانا باشید و شاعر